سوت شروع انت.خا.با.ت(سوری وکیلویی البته) رو که زدن حجم کارم چند برابر شد.ساعت ها وروزهایی که نمی فهمی کی میان وکی میرن...خندم می گیره وقتی تاریخ وروزهای تقویم رو گم می کنم !
این وسط نکته سخت تر ماجرا توازن برقرار کردن بین کار وخانواده وروابط دوستانه وفامیلی و...هستش.
یه نکته خیلی منفی منفی ای داره کار من! اونم اینه که پرده از حقایق مخفی در لایه های زیرین جامعه ات برات برداشته می شه که دوست داشتی هیچ وقت نمی فهمیدی!! چند وقته بدجوری غرق این افکارم.باید بتونم باهاش کنار بیام و به اجباربپذیرم! خیلی سخته فعلا که نتونستم!
هفته گذشته فرصتی پیش اومد که بریم کویر مرنجاب.این برنامه تجربه خوب، جالب ومتفاوتی بود.ولی هنوز وقت نکردم عکس هارو از دوربین منتقل کنم به کامپیوتر.تو اولین فرصت برا وبلاگ آپلودشون می کنم.
این حال من بی توست...
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید زیر سم اسب شب
این حال من بی توست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد....
پیدا شو که می ترسم
از بستر بی قصه
پیدا شو نفس برده
می ترسه ازت غصه
بی وقفه ترین عاشق
موندم که توپیدا شی
بی تو همه چی تلخه
باید که توهم باشی....
shere ghashangi bood
شعر زیبایی بود... به نظر من امسال اصلا انتخابات شور و حال اون سالهای قبل رو نداره... اما به هر حال برای مایی که باهاش مواجهایم و از نزدیک آسیبهاش رو درک میکنیم، ملموستره...
به هر حال بهت خدا قوت میگم دوستم...
ممنونم.واقعا تنها تو می تونی درک کنی این روزهارو
شعر جالبی بود
این شعر البته با صدای علیرضا عصار...من رو میبرد به حال و هوای سالهای آخر دانشگاه...شیراز...دانشکده علوم انسانی...کتابخانه میرزای شیرازی...
دل من هم از این فرصتها میخواد. کار سخت و تنش زایی داری بخصوص در این مملکت.ایشالا شاد باشی.
مرسی از همراهیت...
مرنجاب رو واقعا دلم میخواد برم. بلکه با دیدن عکسای تو تصمیمم قطعی بشه :)
سلامـــ
شعر خوبی بود