یه ظاهر آروم با یه لبخند گوشه لب همون تظاهر همیشگیت چرا نیست؟ این غوغای درونی و همهمه های توی سرت رو چرا نمی تونی کنترل کنی؟
واقعا دیگه نمی تونی خوددار باشی مثل همیشه؟ این غرش ها ماله تو؟
من که این شکلی نبودم...
--دارم شماره می گیرم مدام می گه" مشترک گرامی تموم خطوط درحال حاضر اشغال است"! کاش می شد منم یه پیام خودکار ضبط شده با همین مضمون برای چنین مواقعی داشتم تا کمی فقط کمی کمتر اذیت می شدم...
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
این یه بیت دیگه ای هم داره
سرم به دنی و عقبی دنیا نمی رود فرو
تبرک ا.. از این فتنه ها که در سر ماست!!!
واین البته:
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست...
رندان مست شجریان این غزل رو به اوجش می رسونه
علی چرا خبری ازش نیست؟
این همه میل های خوب خوب بهش می دم
چی شده؟
به یاس فلسفی که نخورده!!؟
خیلی می فهمم حست رو..
دوست خوبمی...
ما را سر یست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
واقعا سپاسگزارم...
خاله با عکسهات واقعا حال کردم همه خرمالو هارا نخوری سروش مریض میشه سهم منو کنار بذار thank you
قربونه تو عزیز دل خاله برم من...
یعنی کیاوش من انقدر بزرگ شده که برا خاله اش نظر می زاره...ای جونننننننم
سهمت محفوظه خاله جون
thank you so much