لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

خدایا سپاس

اینکه  بفهمی قراره دنیات عوض شه اینکه بفهمی خیلی چیزها قراره عوض شه چه بسا باید عوض شه..شاید برای هرکسی به یه شکل باشه ولی برای من سکوت بودو فرورفتن درخودم...ارتباطم رو تا جایی که تونستم با همه وهمه قطع کردم تا بتونم خودم رو پیدا کنم تا دوباره بتونم راحت وآروم وبی دغدغه نفس بکشم

اینها همه درگیری های روحی من بود و بهم ریختگی های معمول جسمی هم مزید برآن...


آری...کودکی نحیف در درون من است ونیازمند نگهداری ورسیدگی من...آری من امروز و تمام روزهای آینده زندگی ام یک مادر هستم با تمام مسئولیت ها با تمام ازخودگذشتگی ها که نمی دانم اندازه قدوقواره من است یا نه!


این دردانه من وپدرش با همین نیم وجب قدش تمام زندگی مان را دستخوش تغییراتی کرده که قبلا یک درصد هم کسی نمی توانست در زندگیمان بوجود بیاورد...

امروز برای رشدش برای  تکامل اش تا یک انسان کامل نیازمند ماست .اگر قبلا به خوردو خوراکم و... بی توجه بودم دیگر نمی توانم. 1001 کاروفعالیت دوست داشتنی ام را من جمله کوهنوردی را با جون ودل هرچند به سختی کنار می گذارم تا بتوانم کمی فقط کمی مادر بودن را یاد بگیرم...



نمی توانم خوشحالی ام را از این موهبت الهی با کلمات بیان کنم فقط خدا خودش می داند که تاتوانسته ام شکر مهربانیش را گفته ام.





مرداد پرخاطره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ما کجاییم اونها کجا

از وقتی سیستم دانلود سریالای فوق العاده اون ور آبی همزمان با پخشش در سراسر جهان  فراهم شده کمی چشم وگوشش مون رو  باز کرده که ما کجاییم و اون ها کجا...!

 البتهبه مدد همین اینترنت دست وپاشکسته (یاد دایل آپ به خیر) در اسرع وقت زیرنویس و... هم بر روی سایت ها قرار می گیره  وبزممون کامل تر!

ولی داستان  اینجاست که یه وقت هایی مثل ماه رمضون که اوج شکوفایی سریالای ملی میهنی می شه وکورسوی امیدی داریم به ذره ای پیشرفت باز هم با اندکی مقایسه می فهمیم که ما کجاییم و اون ها کجا...!!!

وقتی داشتیم *یه قسمت از سریال هایی مثل 24،لاست،نیکیتا، هوم لند، گیم آف ترونس و... رو می دیدیم حتی حاضر به وقفه ای در حدخوردن یک لیوان آب هم نبودیم! ولی وقت تماشای یک سریال ایرانی می تونی  با خیالراحت  پاشی بری برنج دم کنی چون تا برمی گردی هیچ اتفاق تاکید می کنم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده!!! 

جدی خودشون هم نمی فهمند یا خودشون رو زدن به نفهمی؟؟ البته قبول دارم 

خواجه در بند نقش ایوان است       خانه از پای بنـــــــــــد ویرانست

(سعدی)  


* از فعل گذشته استفاده کردم چون در حال حاضر چندتا از همین  سریالای مورد علاقم همزمان تموم شدن ومنتظر فصل جدیدشون هستیم  یعنی یه جورایی کاملا تو خماری....


 اینجا خیلی بی ربط نیست!


سحری

4 یا 5 روز اول ماه رو فقط تونستم روزه باشم.بعدش بخاطر همون رفت وآمدهایی که تو پست قبل گفتم شدید گرمازده شدم وکلا سیستمم ریخت به هم.

من به روزه گرفتن دید مذهبی ووظیفه شرعی وعرفی ندارم. به این نتیجه رسیدم که خیلی وقت ها نخوردن برا بدن لازمه.سال های پیش یه نیمچه عرفانی هم این وسط ها میومد که خدارو شکر امسال اونم ازم دریغ شده وکلا برا خودم دارم  جلو می رم و سوت می زنم !

از طرفی این حس سختی کشیدن رو دوست دارم خودآزاری ندارم ولی اینکه همیشه هم به خواسته های تنم جواب مثبت دادم رو هم دوست ندارم حس می کنم این نه گفتنه براش لازمه!

حالا فعلا که تو ریکاوریم و نمی دونم فرصتش دوباره پیش میاد یا نه.

گفتم که به اینجا برسم که برخلاف من هم که همین نیمچه آداب عبادت رو دلی انجام می دم وتابع نظم ووقت مشخص نیستم.همسری ولی رو نظمه.تو خانواده ای هم بزرگ شده که که براشون تو اولویت بوده و یه جورایی سیستماتیک می رن جلو.

همه این روزها که خودم روزه نبودم سحر بیدارشدم نمی گم کار آسونیه خیلی خیلی هم سخته ولی احساس مسئولیت کار خودش رو می کنه. خیلی معنویت رو توخوردن وعده سحری  دخیل نمی دونم بلکه بیشتر از نظر عقلی لازم می دونم مخصوصا با این روزهای طولانی.

جهت همراهی، اون موقع صبح عموما کمی غذا می خورم یا لیوان آبی چایی چیزی.

امروز دیدم ته ظرف خیلی ته دیگ درست شده وحیفه اگر اون لحظه خورده نشه.برا خودم فقط ته دیگ ریختم ومشغول شدم.قرچ قوروچ قرچ... کی رو دیدی 4صبح بشینه ته دیگ بخوره؟ آخه خیلی لذت بخش بود!


---- مادر آقای همسر شکرخدا به خونشون برگشتن وتحت درمان داروویی هستن.ممنون از لطف همتون

----نفردوم هم بعد از نتایج آزمایشات گفتن که با جراحی مشکل حل خواهد شد به امیدخدا! بازهم ممنون از دعاهاتون


مخاطب خاص: یعنی که چی اینجا رو می خونی بعد می ری به آقای همسر پیامک می زنی و نظرت رو اونجا می گی؟؟؟