امید واژه ایه که این روزها دارم با چنگ و دندون حفظش می کنم.چراغش رو به هر زحمتی هست روشن نگه داشتم. سخته خیلی سخته. یه وقتایی انقدر برام تحمل این رویه سنگینه که حد نداره.
هی خودمو گول می زنم هی خودم می فهمم که دارم گول می خورم هی به رو خودم نمیارم هی می پذیرم و پوزخندی به خودم می زنم و هی از کنارش آروم رد می شم...
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!
(نیما یوشیج)
می دونم و یقین دارم که بالاخره میشه اونیکه باید بشه.
بله میشه
خوبید؟
خالی از ما نمی پرسید
دلم براتون تنگ شده
به علی آقا سلام برسون
سلامت باشین.شما مارو کوه ببر بلکه حالمون خوب شه
انشالله که میشه
میشه قندک جان.مطمئنم که میشه
آفرین دقیقاً همینه انسان به امید زنده هستش، اما تنها خداست که امید آدم رو نا امید نمیکنه.....
به قول شاعر:
غمناکم و از کوی تو با غم نروم جز شاد و امیدوار و خرم ندوم
از درگه همچون تو کریمی هرگز نومید کسی نرفت و من هم نروم
ابوسعید ابوالخیر
دقیقا بخاطر همین هاست که هنوز منتظرم
بهترین آرزوها رو برات دارم
ممنونم
"شاید"
او که
نظر به دعای دردمندان میهن من دارد
پیاله پرده پوش خویش را
به تشنگان چشم به راه باران
خواهد بخشید....
دلم می خواد بشه به جای "شاید" بوشت" حتما"!