لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

سحری

4 یا 5 روز اول ماه رو فقط تونستم روزه باشم.بعدش بخاطر همون رفت وآمدهایی که تو پست قبل گفتم شدید گرمازده شدم وکلا سیستمم ریخت به هم.

من به روزه گرفتن دید مذهبی ووظیفه شرعی وعرفی ندارم. به این نتیجه رسیدم که خیلی وقت ها نخوردن برا بدن لازمه.سال های پیش یه نیمچه عرفانی هم این وسط ها میومد که خدارو شکر امسال اونم ازم دریغ شده وکلا برا خودم دارم  جلو می رم و سوت می زنم !

از طرفی این حس سختی کشیدن رو دوست دارم خودآزاری ندارم ولی اینکه همیشه هم به خواسته های تنم جواب مثبت دادم رو هم دوست ندارم حس می کنم این نه گفتنه براش لازمه!

حالا فعلا که تو ریکاوریم و نمی دونم فرصتش دوباره پیش میاد یا نه.

گفتم که به اینجا برسم که برخلاف من هم که همین نیمچه آداب عبادت رو دلی انجام می دم وتابع نظم ووقت مشخص نیستم.همسری ولی رو نظمه.تو خانواده ای هم بزرگ شده که که براشون تو اولویت بوده و یه جورایی سیستماتیک می رن جلو.

همه این روزها که خودم روزه نبودم سحر بیدارشدم نمی گم کار آسونیه خیلی خیلی هم سخته ولی احساس مسئولیت کار خودش رو می کنه. خیلی معنویت رو توخوردن وعده سحری  دخیل نمی دونم بلکه بیشتر از نظر عقلی لازم می دونم مخصوصا با این روزهای طولانی.

جهت همراهی، اون موقع صبح عموما کمی غذا می خورم یا لیوان آبی چایی چیزی.

امروز دیدم ته ظرف خیلی ته دیگ درست شده وحیفه اگر اون لحظه خورده نشه.برا خودم فقط ته دیگ ریختم ومشغول شدم.قرچ قوروچ قرچ... کی رو دیدی 4صبح بشینه ته دیگ بخوره؟ آخه خیلی لذت بخش بود!


---- مادر آقای همسر شکرخدا به خونشون برگشتن وتحت درمان داروویی هستن.ممنون از لطف همتون

----نفردوم هم بعد از نتایج آزمایشات گفتن که با جراحی مشکل حل خواهد شد به امیدخدا! بازهم ممنون از دعاهاتون


مخاطب خاص: یعنی که چی اینجا رو می خونی بعد می ری به آقای همسر پیامک می زنی و نظرت رو اونجا می گی؟؟؟




منه حیرون

روزهام تو مسیر بیمارستان داره طی می شه.لابلاش هم هیچ برنامه ای نمی تونم بگنجونم.  دیگه خودمم کم آورده بودم.

ولی امروز یه کم به خودم فرصت دادم تادوباره بفهمم چی به چیه وکجام!

همیشه از درهم برهم بودن متنفرم.برا همین تا کارها رو روال نباشه نمی تونم خودم رو جمع وجور کنم.

گرما هم آستانه تحملم رو پایین آورده

مادرهمسر دریک بیمارستان بستری است وخانوم برادر همسر دربیمارستانی دیگر....

حال وروز این دوعزیز حال وروزی برایمان نگذاشته است.

اضافه کنید دردی را که از دیدن دخترک 21 ساله هم اتاقی مادرهمسر می کشم. فاطمه مهربان وخوشرو ...

خودش می گوید مشکوک به ام اس است.هیولایی که  عین خوره به جان  زنان سرزمینم افتاده است...

به دوستی می گفتم که من اگر شاهدونظاره گر فاطمه وفاطمه هایی اینچنین مظلوم وبی گناه بر روی تخت بیمارستان هستم ، جز خندانش به هر زحمتی کار دیگری از دستم برنمی آید! 

نمی دانم خدایی که کاری از دستش برمی آید چگونه نظاره گر این صحنه ها می تواند باشد...

خدایی کردن هم سخت است ها....


منه حیرون تو این روزها هواتوکردم

...



مرغ سبز+یه خواهش

دیروز برای خونه مرغی رو خریدیم به اسم مرغ سبز! این مرغ ها اون طوری که می گن ارگانیک هستند ودر پرورششون از هورمون ها استفاده نشده.چیزی شبیه مرغ های محلی وخانگی هستند .

به نظرم با اینکه گرون ترند ولی ارزشش رو داره چرا که شیوع بیماری های مختلف در دنیای امروز دوعلت دارد یکی تغذیه نادرست وناسالم و دیگری عدم تحرک ویا کم تحرکی.

زندگی ماشینی وصنعتی امروز بدجوری داره آدم هارو به ورطه نابودی می کشونه.یه کم بیشتر حواسمون رو جمع کنیم


**** عزیز دلی دربستر بیماریه.بیماری ای که به یک دفعه گریبانگیرش شده و این روزها فقط وفقط نیازمند نیم نگاه خداست. 


تو این روزها ولحظه هامی شه برا سلامتی اش  دعا کنید؟


یه دفعه یاد آهنگ  شهرباران محمدعلیزاده* افتادم که  خیلی هم بی ربط با این حال من وحال این روزها نیست...


 از این سفره ها معجزه دور نیست
ببین دست دنیا تو دست منه
دعا می کنم تا اجابت بشه

دعا می کنم چون دلم روشنه 

*متن شعر و وخود آهنگ رو تو ادامه مطلب گذاشتم.


   


ادامه مطلب ...

آقای دکتر

7سال پیش این دندون رو پرکرده بودم .الان دوباره اذیتم می کرد.زیرش هم حفره ای ایجاد شده بود که موقع غذاخوردن دردسرساز می شد.

پیش دکتر همیشگی وقت گرفتم. 7سال پیش هم دوتا از دندونام رو پر کرده بود هم دندونای عقل رو برام جراحی . بعد اون هم چند باری خانواده رو معرفی کردم.واقعا از کار ودقت وبه خصوص اخلاق ومنش اش راضی بودم و هستم.

اون سال ها خیلی خوش تیپ و به نسبت سن لازمه تخصصش جوون بود. حالا که بعد این همه سال یهو با موهایی سفید شده وهیکل کمی چاق دیدمش لحظه ای شوکه شدم.برام سخت بود تطابق این چهره با اون آدم.  ولی لبخند همیشگیش از این افکار خارجم کرد.

پیش خودمون بماند دلم می خواست  باهاش کمی صمیمی بودم ومی گفتم" دکتر پیرشدی حسابیا..."

این آدم به حدی مهربان است ورفتارش ومحیط کارش  آرامش بخش که  بدون هیچ استرسی می نشینی زیر اون دستگاه ویژ ویژ کنه اعصاب داغون کن! وبعد هم با همان آرامش مبلغ هنگفت هزینه کار را می پردازی


 دلیل اصلی که این مطالب رو عنوان کردم اینه که این آقای دکتر طی مراحل درمان به دفعات مختلف وبابت دردهای احتمالی مثل زمان زدن آمپول بی حسی از بیمارش معذرت خواهی می کند!

 تقصیری از این باب ندارد که!

مثلا  زمانی که سوزن بی حسی رادر لثه فرو کرد گفت "منو ببخشید،عذرمی خوام"!

دوباره هم وقتی بلند شدم که بروم بیرون تا بی حس شوم گفت "بازم معذرت می خوام" .آدم غرق در شرمندگی می شود و همان یک آخ کوچک رو نیز قورت می دهد تا بیش از این دکتر آزرده خاطر نشود.

یادمه این موضوع واین طرز رفتار همان سال های قبل هم در ذهنم لایت شده بود.

چقدر خوب می شد که روی فرهنگ معذرت خواهی بیشتر کار می کردیم.

می دونم باید از خانواده ها شروع بشه ولی نمی دونم چقدر سخته که مثلا پدریا مادری اگر اشتباهی مرتکب شدند اونو بپذیرند وچه بسا از فرزند حتی خردسالشون عذرخواهی کنند!


**همیشه غرورهای از حدگذشته و فکاهی وتوخالی منو به خنده می اندازه!




هیچ

 از شنیدن  خبربرد تیم والیبال مون خیلی خیلی بیشتر  از رفتن به جام جهانی تیم فوتبال خوشحال شدم.

کلا از فوتبال ایران و جو حاکم بر اون خوشم نمیاد.

بچه های والیبال وافعا دارند تلاش می کنند .امیدوارم به حقشون برسند ومسئولینم یه کم خجالت بکشند که ورزش کشور وسرمایه های کشور رو تک بعدی کردند طوری که خیلی از رشته های ورزشی وخیلی از ورزشکارامون بی نام ونشانند.