لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

شک دارم ختمِ ماجرا این‌جاس!


جمعه به همت دوستان* برنامه خط الراس قله کلون بستک (4152 متر) به سرکچال ( 4050 متر )را اجرا کردیم.بسیار بسیار برنامه خوبی بود. برای کوهنوردی  یک روزه کمی طولانی است ولی خب با وجود روزهای بلند تابستان مشکلی وجود نخواهد داشت.

نکته جالب برنامه این بود که برای اولین بار در کوه از رو برف سر خورده وچند متری حس سقوط رو البته با درد وکبودی بعد از آن تجربه کردم!


در این راستا به اینجا هم سری بزنید.



*گروه کوچک اما یک دل ویکرنگ ما...




درپایان_ممنونم از یغما گلرویی که حرف های تلمبار شده تو گلوی من رو به یک باره فریاد زد.کاری که خودم از پسش برنمی آمدم!

حالا فهمیدم تنها من نیستم که به این روزهای شاد مشکوکم...



پونِز


حالم این روزا حالِ خوبی نیست، شکل حالِ عقاب، بی‌پرواز

شکلِ حالِ «ژوکوند»، بی‌لبخند، مثل احوالِ تار بی‌«شهناز»


دود می‌شه کلمبیا هر روز، بینِ نخ‌های پاکتِ کِنتم

سقط می‌شد ترانه‌ای هر شب توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم 


زندگیم مثلِ بیخ‌دیواری، تو یه تاریخِ تلخِ و تکراری

با هر اسمی دوبار می‌میریم: دو «محمد»، دو بار «مختاری»


اون شبی که صدای «نسرین» داشت تو یه سلول سرد می‌پژمرد،

بی‌بی‌سی تیترِ اولش این بود: «ممه‌ی آنجلینا رو لولو بُرد!»


من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت

با گذرنامه‌ای که رو جلدش جای «ایران» نوشته بود «لی‌لی‌پوت»


کشوری که تو اون غزل می‌گن اما با لحنِ چاله‌میدونی 

آدماش برگزیده می‌شن با قاشقِ داغِ روی پیشونی


همه‌ی عمرشونو پُز می‌‌دن به یه لوحِ گِلیِ گندیده

«رُستمن»، قاتلای «سهرابی» که به ساز اونا نرقصیده


«جَکو» با لوبیای سحرآمیز، کاشتن توی خاکِ ناباور 

پیچکِ سبزشون به ابرا رسید، تا چه غولی پایین بیاد آخر


شعبده‌بازی تو لباسِ سفید، دلقکی با کلاهِ شیپوری، 

یه رابین‌هودِ سر به راه شده، یا گوریلِ بنفشِ انگوری...


شادی‌مون قدِ توپِ فوتبال و پرچمِ سرزمینمون چینی

من هنوزم یه پونزم روی صندلیِ معلم دینی!


حالم این روزا حالِ خوبی نیست، قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس 

من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا این‌جاس... //


یغما گلرویی


نوترون

از اونجایی برسر پیمان 4سال قبل ام ماندم ، لذا روز جمعه نقشم نوترون بود وانگشت اشاره پاک پاک!

  هیچ گونه نظری هم  راجع به امورات ونفرات ندارم .ولی امروز یه سوال بی جواب دارم.اگر کسی جوابش رو می دونه بی زحمت من  رو هم آگاه کنه!


چه جوریه که دوره قبل که هنوزم انقدر روی ریل پیشرفت حرکت نکرده بودیم، صبح شنبه هنوز دست و رومون رو نشسته بودیم همه چی مشخص شده بود؟؟ ولی امسال با اییییییین همه پیشرفت در زمینه های مختلف تا الان هنوز در خم یک کوچه موندن دوستان؟

حالا همه این ها به کنار ،اون ادعای روزهای قبل مبنی براینکه   تا 7 ساعت پس از سوت پایان  نتیجه مشخص  خواهد شد!!!!رو کجای دلم بذارم؟؟


همه سهل است*



من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی

عهدنابستن از آن به  که ببندی ونپایی


                                     ***

دوستان عیب کنندم  که چرا دل به تو دادم

باید اول به توگفتن که چنین خوب چرایی. . . 

 

                                   ***

ای که گفتی مرو  اندرپی خوبان زمانه

ماکجاییم در این بحرتفکر  توکجایی

عشق ودرویشی وانگشت نمایی وملامت همه سهل است *

تحمل نکنم بار جدایی. . . 

 

                                  ***

گفته بودم چوبیایی غم دل  با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. . . 

                               

                                  ***

 شمع را باید از این خانه برون بردن وکشتن

تاکه همسایه نداند که تو درخانه ی مایی

کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان

پرتو روی تو گوید که تو درخانه مایی. . . 




مدت هاست این آهنگ کلک هنر سینا سرلک برام شده معنی خیلی چیزها...  موسیقی خاصش، ریتم صدای خواننده اش، هنر تلفیقش با دکلمه خوانی واز همه مهم تر متن وکلمات شعرش مجذوبم کرده.البته شعرش هم تلفیقی است ولی هرچه هست هنرمندانه وبسیارظریف همه چیز کنارهم قرار گرفته.

 با این آهنگ حس های جدیدی رو کشف کردم.با خودش می برتم به جاهایی که دوست دارم باشم.آرومم می کنه.به دلم می شینه.باهام بازی روانی می کنه ودرعین غم پنهان در کلماتش، لذت می برم ودوباره ودوباره گوش می دم.


براتوم می زارم که شما هم گوش کنید واگه دوست داشتین از حستون بهم بگید.


دانلود



***


این روزها خوب نیستم.البته کسی از بیرون نمی فهمه چون همه چیز سرجاشه ولی این منم که خوب نیستم. 

اینکه قراره چی بشه داره اذیتم می کنه.این روزها آدم ها هم  کاری جز بدقولی وبی نظمی واذیت کردن بلد نیستن...  اصلا هم براشون مهم نیست که این کارهاشون چه لطماتی به دیگران می زنه! همه هم که پرادعای اهل خدا بودن وعدم ترک نماز و...  و....  و ....

گند زدن به همه چیز...هیچ چی سرجاش نیست.دستت هم به هیچ جا بند نیست مجبوری مجبوری مجبوری که تو پا پس بکشی...اه


 

صبح است ساقیا...

شب قبل تا پاسی از شب تو این سایت های خبری چرخ می زدی طبیعیه که صبح نتونی چشماتو وا کنی، با خواب آلودگی فراوون ساعت گوشیت رو نگاه می کنی6:30 .برا 6:45 الارم گذاشتی خوشحالی یه ربع دیگه وقت داری ولی معده ات هشدار می ده خالیه به رو خودت نمیاری دست بردار نیست

 اون هی بیشتر به رو خودش میاره. تجسم می کنی اگه می تونست حرف بزنه الان چه داد محکمی سرت می کشید که من گشــــــــــــنـــــــــــــمــــــــــــــه!


روت کم می شه می ری سمت آشپزخونه اول ور تنبلت می گه با یه چیز دمه دستی سروته اش رو هم بیار... همین کارم می کنی ومثل خیلی از موارد این ور تنبلیه که غالب می شه برمی گردی  پیش بالش وپتوی نازنینت از ذوق خوابیدن دوباره سریع چشماتو می بندی ولبخند می زنی که یهووووو ...قار ..قوووور...قاااار....قور....


نه انگار دست بردارنیست! یادت میوفته خیلی هم مقصر نیست شام ونهار روز قبل رو از فرط کارهات بی برنامه ونادرست خوردی.دلت به حالش می سوزه ودیگه وقت بلند شدنه...


اولین و بهترین کار زدن دکمه کیسه!تا ویندوز بیاد بالا زیرکتری رو روشن می کنی و نون و مخلفات صبحونه رو از یخچال در میاری...

فولدر موسیقی... سنتی..... شجریان.... سلکشن دو.....فضای خونه پر میشه از   

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن


حس می کنی دوپینگ کردی سرحال می شی تو دلت بارها وبارها  از استاد بخاطر این همه زیبایی تشکر می کنی ...
همزمان با همه این ها ذهنت داره کارهای روزت رو مرور می کنه یادت میفته امروز صفحه بندی دارین این یعنی دنیا دنیا کار ولی ناراحتم نیستی حس مادری رو داری که باید درد زایمان رو تحمل کنه تا فرزندش به دنیا بیاد.
آره این روزها که همکارم نمیاد سرکار وتمامی گزارش ها وکارهای نشریه رو خودم انجام می دم ماحصل کارم رو بی نهایت دوست دارم دقیقا حس مادروفرزندی نه به اون شدت ولی به همون شدت!

هنوز فضا دسته استاده خودش هر لحظه یه جا می برتت

گلچهره مپرس آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد

گلچهره مپرس پروانه تو بی تو کجا رها شد

مرنجان دلت را

رها کن غمت را رها کن

مخور غم مخور غم نگارا

به اسم گلچهره فکر می کنی.زیباست.به کارهایی که باید انجام بدی فکر می کنی یاد گزارش هایی میفتی که هنوز تایپ نکردی.برگه هات رو میزاری کنار دستت.ذهنت رو جمع وجور می کنی ... فرماندار در گفتگوی اختصاصی با... گفت:.... رئیس شورای شهر  درخصوص ....عنوان کرد:....سرهنگ فلان با اشاره به سال ....اظهار داشت:...

حوصلت نمی گیره ناخودآگاه بلاگ اسکای رو باز می کنی...مدیریت وبلاگ...صبح است ساقیا....



قلل

دوجمعه گذشته رو  به همت گروه آلاله*، کوه بودیم.اولی سیاسرشمالی دومی هم چشمه شاهی.

سیاسر شمالی رو باید از جاده سولقان_کن (امامزاده داوود)رفت. قبل از خروجی آبشارسنگان  یه تابلو امامزاده عقیل( اگر اشتباه نکنم) دیده می شه که جاده اش هم خاکی یه.

پای کوه دشت وسیعی وجود داره و عموما تو این فصل  خانواده های زیادیبرا پیک نیک وبعضا زیارت امامزاده به منطقه میان.

قله  خوب و برنامه دلنشینی بود مخصوصا  فرصتی پیش اومد تا ساعتی رو کنار دوستان  در آرامش گپی زده وچای بنوشیم. تو برنامه های یه روزه به دلیل تنگی وقت کمتر از این فرصت ها پیش میاد.


ولی برنامه چشمه شاهی از اون هایی بود که لحظه لحظه اش رو لذت بردم.

 حرکت از جاده چالوس و روستای خور شروع شد و در روستای واریش(وردآورد) هم پایان یافت.


قبلا تو این منطقه قله پهنه حصار رو صعود کرده ام ولی چون تو تابستون بود این قدر لذت نبرده بودم.


 قادر به توصیف زیبایی های منطقه نیستم مخصوصا که روقله برف کمی بارید و بعضا رو برف راه می رفتیم.به فاصله نیم ساعت از برف هم  رسیدیم به دشتی سرسبز وپر از گل های ریز وزیبا...


طبیعت رو تو فصل بهار از دست ندید. چشمه ها جوشانند.رودها پرآب..جوی ها روان... دشت ها سبز سبز...گل ها خوشحال... آفتاب مهربان...یک کلام: زیبایی به حد خود می رسد!


یعنی بهشت چیزی فراتر از اینه؟؟؟



متاسفانه دوربین نبردم ولی به لطف موبایل  تونستم این عکس هارو داشته باشم.


 

چشمه شاهی








سیاسر شمالی




* یه پست وی‍ژه این گروه واعضای دوست داشتنی اش خواهم نوشت.مردمانی که این روزها امثالشان را کم می بینی یا اصلا نمی بینی!