لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

بالاخره عکس های کویر...

کویر رو به عنوان یه تنوع دوست داشتم ولی مثلا همین کویر مرنجاب رو برای بار دوم شاید دیگه نرم.

البته دلایل مثبت زیادی وجود داره که شاید تصمیم رو عوض کنه ولی دلایل منفی اش قوی تره! 

دو دلیل منفی بارز توی ذهنم یکی مسیر خاکی طولانی اش بود  یکی هم شلوغی منطقه و حضور آدمایی که صرفا دنبال جایی به دور از قوانین هستن که بتونن تخلیه انر‍ژی وتخلیه روانی بشن!

با همه این مسائل ستاره های شبش و طلوع خورشیدش واقعا خیره کننده بودند.









































--- یه موضوعی درباره وبلاگم ذهنم رو مشغول کرده. چند وقته تو اطرافیان ودوستان دور ونزدیک اشاراتی بی هوا به این می شه که وبلاگم رو دنبال می کنن ولی هیچ رد ونشونی باقی نمی زارند ویه جورایی حالی ازم نمی پرسن و انگار صرفا می خوان بدونن چه خبره وچی شده و...

من این روند رو دوست ندارم...

شاید غریبه ای هست که اینجارو می خونه ولی لزومی به آشنایی نمی بینه به اون حق می دم ولی به دوستان وآشنایان نه!حق نمی دم که ... بماند! شاید سوال پیش بیاد خب می خواستی تو وب ننویسی ویا حتی رمزی بنویسی ولی برای این ها دلایل خودم رو دارم.


--- اون هایی که روی صحبتم هستند خودشون متوجه شدن همین برام کافیه!



تو این روزهای پر ترافیک کاری؛این حال من بی توست...

سوت شروع انت.خا.با.ت(سوری وکیلویی البته) رو که زدن حجم کارم چند برابر شد.ساعت ها وروزهایی  که نمی فهمی کی میان وکی میرن...خندم می گیره وقتی تاریخ وروزهای تقویم رو گم می کنم !

این وسط نکته سخت تر ماجرا توازن برقرار کردن بین کار وخانواده وروابط دوستانه وفامیلی و...هستش.


یه نکته خیلی منفی منفی ای داره کار من! اونم اینه که پرده از حقایق مخفی در لایه های زیرین جامعه ات برات برداشته می شه که دوست داشتی هیچ وقت نمی فهمیدی!! چند وقته بدجوری غرق این افکارم.باید بتونم باهاش کنار بیام و به اجباربپذیرم! خیلی سخته فعلا که نتونستم!


هفته گذشته فرصتی پیش اومد که بریم کویر مرنجاب.این برنامه تجربه خوب، جالب ومتفاوتی بود.ولی هنوز وقت نکردم عکس هارو از دوربین منتقل کنم به کامپیوتر.تو اولین فرصت برا وبلاگ آپلودشون می کنم.


این حال من بی توست...

بغض غزلی بی لب

افتاده ترین خورشید زیر سم اسب شب


این حال من بی توست

دلداده تر از فرهاد

شوریده تر از مجنون

حسرت به دلی در باد....


پیدا شو که می ترسم

از بستر بی قصه

پیدا شو نفس برده

می ترسه ازت غصه


بی وقفه ترین عاشق

موندم که توپیدا شی

بی تو همه چی تلخه

باید که توهم باشی....





بیروت از نگاه من
































---کلی وقت گذاشتم و برا هر عکس مفصل توضیح دادم ولی بلاگ اسکای نازنین حاصل دسترنج ام رو در ثانیه ای به فنا داد! 

 لاجرم به گذاشتن عکس های بدون شرح بسنده می کنم!



سفر به بیروت

هفته دوم عید به بیروت(لبنان) سفر کردیم.

تو این سفر فهمیدم برای مردم مون کاملا عادی شده که پروازی یکی دوساعت تاخیر داشته باشه!چون چه تو رفت و چه برگشت که دوساعت تاخیر داشتیم کسی اعتراضی نداشت و مسئولین محترم خوشحال باشند که این مورد هم برا مردم مون عادی شد مثل همیشه آستانه تحمل شون رو بالاتر بردن و کاملا صبورانه اجازه می دن ساعت ها از وقتشون تلف شه و آخرش ازشون عذرخواهی بشه و همه چی تموم...

مهم تر اینکه فهمیدم نه تنها تاخیر چندساعته پرواز کسی رو شاکی نکرد بلکه همه دعاگویان خودشون رو دست خدا می سپارن که فقط سالم به مقصد برسن حتی اگه بخاطر عدم هماهنگی و بی مسئولیتی و نبود اتوبوس در فرودگاه بین المللی امام خمینی زمان زیادی رو در هوای محبوس و گرم هواپیما در صف بچه بغل بایستند!!!

محل اقامتمون هتل پرتملیو بود که کنار دریای مدیترانه قرار داشت و دارای ساحل اختصاصی بود.البته کل شهر بیروت در سواحل مدیترانه قرار گرفته و از یک سمت به دریا و از یک سمت هم به کو های جنگلی محدود می شه.درست مثل رامسر .

هتل با اینکه 5ستاره بود ولی خدمات و امکاناتش در حد 5ستاره نبود ولی من دوسش داشتم و از نظر بهداشت که برام خیلی مهمه نمره خوبی بهش می دم.


سه روز اول برنامه هامون دست تور بود و تقریبا اکثر جاهای مهم و دیدنی بیروت رو دیدیم.هرکدوم رو با عکس هاش تو یه پست دیگه تعریف می کنم.

از نکات دیگه سفر همسفرامون بودن که رفته رفته روزهای آخر به یه خانواده بزرگ تبدیل شده بودیم.

از حاجی و دکتر گرفته تا خواهران کپل و بابای هیراد و عرشیاخان دی جی و آروین و اصفهونیه و سعیدو علی تورلیدرامون و نگین وعالیسا و صدالبته دوستای خوب و همیشه همراهمون آقای مهندس و خانوم حسابدار.


همه اینهایی که نام بردم کلی داستان پشت اسم هاشون نهفته است و هرکدومشون به نحوی سفرمون رو دل انگیزتر کردند.

همه سفر و گشت و گذارهاش یه طرف دریای زیبا مدیترانه یه طرف.دوست داشتم ساعت ها بهش خیره بشم و چشم ازش برندارم...

روزهای آخر بدجور سرماخوردم و کمی حالم گرفته شد  ولی نذاشتم بهم غلبه کنه و هرطور بود خودمو سرپا نگه داشتم.

خیلی از کنجکاوی هامم تو این سفر به نتیجه نشست که بعدا دربارش توضیح می دم.

این نکته رو یادم رفت که بگم بیروت شهر فوق العاده گرونیه و درسته پول ماهم ارزش کمی داره ولی گرونیه این شهر چیزی فراتر از این حرف هاست!

آب معدنی در سطح شهر 2دلار بود! بنده هم با اجازتون تو فرودگاه بیروت به دلیل تاخیر پرواز و حال بدم مجبور به خرید آب معدنی کوچکی به قیمت 24000 تومن شدم!!!!!!!!

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل



روزهای آروم

پشت میز تو محل کارم نشستم.میز رو به روی یه پنجره بزرگه.دارم شهرو نگاه می کنم.دیگه کم کم داره اون آرامش دوست داشتنی شهر رو فرامی گیره.هیاهو و بدو بدو و همه و همه  نمی دونم چرا ییهو همه قطع می شه و سکوت خاصو دلنشینی همه جارو فرا می گیره. 

 

دلم می خواد همه آدم ها دلشون شاد باشه و به اون چیزی که می خوان برسن. 

این آخرین پست 91 خواهد بود. 

برای همه کسانی که از این طرف ها رد می شن بهترین هارو در کنار خانواده و عزیزانشون آرزو می کنم. 

سال نو مبارک