لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

لیــــــلی

لیلی نام تمام دختران زمین است

صفحه یازده:قله شاه دژ

این جمعه به قصد صعود به قله شاه دژ راهی شدیم.در جاده چالوس باید از خروجی خوزنکلا بیرون رفته و  به دوراهی رسیده .سمت راست  را به سمت روستای سی چان ادامه داده (سمت چپ  به خوزنکلا ختم می شود)ودر سه کیلومتری روستا در کنار زمین فوتبالی که چشمه آب نیز دارد مسیر صعود آغاز می شود. 

این هارو گفتم تا کسانی که قصد این قله رو دارند کمتر سرگردان شوند. چون خودم  کلی اینترنت روجستجو کردم ولی کسی توضیح درستی نداده  است.البته بماند که به دلیل شرایط خیلی خاص این قله کمتر کسی قصد صعودش را می کند و تعداد گزارش برنامه های موجود در محیط وب انگشت شمار است. 

 

واقعا برنامه ای متفاوت از  تمامی برنامه ها ی دیگر کوهنوردی تجربه کردم.قله شاه دژ  فقط و فقط از سنگ های محکم و خاص تشکیل شده و چیزی حدود ۸۰ درصد برنامه سنگ نوردی بود! 

  

با توجه به شرایط سخت برنامه و اینکه بهتر است  این قله رو  به صورت یک تیم کوچک حداکثر ۶نفره صعود کرد مجبور شدیم تیم را به دو قسمت تقسیم کنیم.تیم اول با پنج نفر اعضا که من و همسری هم بودیم راهی قله شده و تیم دوم نیز تا تیغه اول بیشتر ادامه نداده و برگشتند. 

 

شاه دژ در قدیم به خاطر ساختار منحصر به فردش قلعه بوده است.وجود دالان ها و حفره ها و سنگ آسیاب و... نیز بر فرازش کاملا گویا بود.  

در جاده چالوس وقتی با سد امر کبیر می رسیم یک سلسله دیواره سنگی تیغه ای در پشت سد خود نمایی می کند . که همان خط الراس شاه دژ است. از اون بالا هم سد بسیار زیبا و دیدنی بود. 

 

اگر به من است که به هیچ کسی توصیه این برنامه رو نمی کنم که درسته از درگیری های پی در پی با سنگ و بعضا صعود و فرود از صخره ها یی با شیبی حدود ۸۰ و ۹۰ درجه آن هم بالای دره هیجان خاصی دارد ولی به شخصه آدم ریسک های بزرگ نیستم و  با  داشتن هر لذتی به هر  قیمتی  مخالفم. 

  این را هم  قبول دارم که سخت می شه از داشتن حس ها و تجربه های ناب مثل صعود به این قله گذشت! 

در این برنامه اصلا نرسیدیم نهار بخوریم.۸ صبح بعد از صرف صبحانه راه افتادیم.با یک ساعت تاخیر(به دلیل راهنمایی های غلط چند غیر کوهنورد و وجود سنگ چین های گمراه کننده در مسیر) در ساعت ۴ بعد از ظهر به قله رسیدیم. 

 

در راه برگشت سختی مسیر به غیر از انتهاش که به دره ختم می شد چیزی کم از مسیر رفت نداشت. که تمام شدن ذخیره آبی نیز کار را دشوار تر   می کرد . 

 

تمامی سختی های این برنامه جانفرسا  همراه با تشنگی و گرسنگی  با رسیدن به درختان توت  به کل از یاد رفت و خوردن چند توت شیرین آرامشی وصف ناپذیر رو بهمون تزریق کرد. جالب اینکه صاحب درختان نیز در محل بود و اجازه مادام العمر برای استفاده از محصولات باغش را برایمان صادر کرد! 

(جالب اینکه  وقتی فهمید از شاه دژ برمی گردیم گفت که خیلی بیشتر مراقب باشید چون کوه ترسناکی است و گاهی از درونش صداهایی می آید!) 

 

ــــ در اولین فرصت چند عکس منتخب از برنامه رو در وبلاگ می زارم.

نظرات 6 + ارسال نظر

خسته نباشید... همیشه موفق باشید و برنامه هاتون جذاب و بی خطر باشه ... حق با تو.. ریسک پذیری باید منطقی باشه .. گرچه خودم برای برنامه های پر ریسک دلم قیژژژ میره ... هیجانش بیشتره و وقتی آدم به انتهاش میرسه احساسه لذتی متفاوت داره ... سلامت باشید و پایدار

ممنون

مریم 3 تیر 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام.خسته نباشی سنگ نورد.معلومه تو یارکشی هم حسابی واردید!

منظورتو نگرفتم!

سلام لیلی جان.....
خوشا بحالت ما رو هم ببر
دوستا به وب ما هم بیاین هعییییییییییییییییییی پیشمون بیا عزیزم

شما که اووووووووووون همه بازدید کننده داری دیگه چرا؟؟

مریم 4 تیر 1391 ساعت 10:22 ق.ظ

منظورم صعود گروه شما بود دختر گل که نشون میده انگیزه ها حسابی بالا بوده .
ضمنا مراقب خودت باش و عکسهای بیشتر هم بزار

محمد 4 تیر 1391 ساعت 04:16 ب.ظ

سلام
خونه مجازیت را تبریک میگم
خیلی سخت توصیف کردی این طور کسی فکر رفتن به شاه دژ را هم نمیکنه.
موفق باشی

خودمم که توصیه کردم کسی نره!

baba 6 تیر 1391 ساعت 04:54 ب.ظ http://kazemisafa.blogfa.com

همون بهتر که نیومدم
ولی آخر داستان بخاطر از دست دادن توت خوران ناراحت شدم
امیدوارم شما دو تا جای من رو خالی کرده باشید
برنامه سبک داشتی خبرم کن

مگه تهران موندگار شدی؟چرا برنامه سبک ؟شما پیشکسوتی ها... باید برگردی به اون روزها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد